کـــی بــایــد آواز بــخـــوانــد؟
هنر آئینۀ تمام نمای روحیات وظرفیت های یک ملت است. موسیقی یکی ازپدیده هائیست که بابشرزاده شده است وتا امروز با تحول ورشد کیفی مادی ومعنوی بشریت دچار تحول وتکامل شده وازسادگی ها به راز آلود و پیچیده شدن تغییر وتحول نموده است.تاآن حد که بتواند ذوق وزیباشناسی امروزین بشر را مُجاب ومحظوظ سازد . دراینکه درمجوع هنر ومنجمله موسیقی درچه درجه ای ازاهمیت درزندگی انسان قراردارد، وماچرا به آن نیاز داریم فقط همین قدر اشاره کافی خواهدبودکه ما درعمق موسیقی جای پای زیبائیهای را می یا بیم که بیک موهبت وبخشش ونعمت می ماند نه یک وسیله تخدیر وسرگرم کننده و بهتراست آنرا ودیعه ای بدانیم که خداوند نه تنها برای انسانها بلکه حتی برای پرندگان وحیوانات نیز داده است. انسانها بخشی ازنیازهای لذت جوئی خودرا ازموسیقی صدای پرندگان تامین می کنند. فقط این خود انسانها ست که این بخش ازظرفیت خود را گاهی واغلب زهرآلودمی کنند. صدای خوش نعمتی است که خداوند برای بعضی می بخشد وبقیۀ انسانها تشنگی های ذوق وروان خودرا باشنیدن آن سیراب می کنند. لذاهمیشه آنکه می تواند به دیگران لذت ببخشد باید بخواندویا بهتر بگویم بنوازد. همانطوریکه درمیان پرندگان آنانیکه دارای این قوۀ نواختن است می خوانند ،نه هرپرنده ای، ولی ما انسانها اگر این توانائی را نداشتیم هم می خوانیم زیرا برای بعضی ازماها این مهم نیست که دیگران ازصدای ما چقدرلذت می برند،فقط مهم این است که خود ما ازصدای خود چقدرلذت می بریم.چنانچه دراین صورت اگرپرندگان به قدرما انسانها خودخواه می بودند زاغ ها هم باید می خواندند ،چون حتماً زاغ هم ازصدای خودش خوشش می آید. ولی آنها این حد را نگهمیدارند. ومی دانند که زاغ ها باید فقط قار قار کنند وبلبل باید باشیوۀ موسیقی آلودی بخواند ودرهرجائی که شرایط زیستی اش ایجاب کند باید بخواند. به این ترتیب می بینیم که صداهای انسانها گاه درتکلم واغلب درریتم دادن خودمیگوید که چقدرظریف ولذت بخش و وجد انگیز است، ویا خسته کننده وملال آور. ولی ما حق این انتخاب وتشخیص را بعضاً وشاید اغلب به دیگران نمی دهیم بلکه خود با استفاده ازاین حق به قضاوت می پردازیم. بهمین خاطر بعضی ازانسانها ، به دو دلیل آوازخوانی را انتخاب می کنند؛ اول چون خودشان ازآوازشان خوش شان می آید وازاین امر نتیجه می گیرند که دیگران هم حتماً از آواز او خوش شان می آیند.دوم بااینکه چون دیگران می خوانند واطوار ادامی کنند پس من هم باید بخوانم وادا بیرون دهم . درحالیکه آوازخوانی باصدای خوش وقریحه هنری امکان پذیرمی شود. وبا تمرین وتحصیل دانش هنری به زیبائی می رسد. ولی بعضی ازآوازخوانان ما نه صدای خوب دارند ونه قریحه هنری وغافلند ازاین امر که باصدای ناخوش ، وبی استعدادی شان پس زمینه های موسیقی را که درعقب صدای شان می چینند ، نیز زهر آلود واستفراق آور می سازند. بااین توضیح میرسیم به اینکه یادآوری کنیم که موسیقی کشورما دردوران فترت وگسستگی تأسف آوری قراردارد. درموسیقی کلاسیک خود ودرنسل های کهن ومیانی خود ستاره هائی داشتیم که گنجینۀ آن روز،ذخیره ای قابل تأمل ونگهداری وارج گذاری برای امروزما است. (( استاد سراهنگ ، احمدظاهر، ناشناس، ساربان ، استاد هماهنگ ، ظاهر هویدا ، شمس الدین مسرور ، حبیب شریف ، عبدالوهاب مددی و وجیهه رستگار،)) ازجمله کسانی بودندکه با وجود پیشرفت امروزی ذوق ها، بازهم صرف نظر از خاطره انگیز بودن صداها و پارچه های ترانه هایشان ،غنا وظرفیت هنری را درکار آنها ، با برجستگی وآشکاری لمس می کنیم.
اما یگانه (( مرد توانائی که یک حلقه طلائی وصل بین سه دوره یعنی پیشینیان ، میانی ها وجوانان را تشکیل میدهد وموسیقی امروز ما بیشترین غنای خودرا ازاستعداد وذوق ظریف وعمیق او میگیرد امیرجان صبوری است )). درحالیکه درنسل میانی ما (( فرهاد دریا ،داود سرخوش، نذیرخارا )) ازمردان هستند که هم آواز خوش دارند وهم استعداد وقریحه هنری و هم قدرت خلق کارهای مخصوص به خودشان . همچنین دردوره دوم احسان امان واحمد طاهر درتکاپوی حرفه ای هستندتا به عنوان ستاره های نسل دوم به موسیقی کشور نفس بدهند. ناگفته نباید گذاشت که درمیان هردو نسل کهن ومیانه ، روی هنرمندان بازاری تبصره نمی کنیم. چون بیشتر کار تجارتی وبازاری کرده اند نه کار کیفی و حرفه ای . آنچه مارا به دلتنگی ونگرانی می اندازد ، افت وخیز نسل سوم ویانسل جوان ازهنرمندان ماست، و نگرانی ما بیشتر ازآنجا سرچشمه می گیردکه کثرت و وفور رسانه های صوتی وتصویری زمینه هائی شده است که موسیقی بازاری را بجای موسیقی کلاسیک وحرفه ای بخورد مردم می دهند. اغلب این رسا نه ها ، ترانه های فلان جوان هوس باز را به خاطراین ،روز دویاسه بار نشرمی کنند که قوم وخویش شان است و رابطۀ شخصی بااو داردند. درحالیکه چیزی ازلطف وارزش وظرافت نه درصدایش یافت می شود نه درتصنیفش ونه دراطوارش. فقط صدای ناخوش وتصنیف نامطلوب وملال آور خود را درلابلای موسیقی دیجیتال وحضور زن ودختری ، یا گروهی اززنان ودختران پنهان کرده است. منظورش ازآوازخوانی فقط این است که خودخواهی خود، وحداکثر خانوادۀ خودرا ارضا کرده ، با پارچه های تصویری و تهجی شان ، خود را مسرور سازند ونمی داندکه شنوندگان وبینندگان را آنقدر منزجر ومتنفرمی سازند که مجبور می شوند، یاشبکه را تبدیل کنند ویا تلویزیون ورادیوی خودرا خاموش نمایند. خداوند این نوع خواننده هارا بادختران رقاصه های پاکستانی وتاجکستانی محشور گرداند. آنگاه نام آن را آهنگ می گذارند ودرآن شعرهای، نه تنها هزلی وبازاری را انتخاب می کنند که گاهی اشعارشان حتی به سرحد رذلی هم می رسد. به قول یکی ازدوستان ، این آهنگ ها ازآن آهنگ هائیست ، که خواننده تا آه می کشد تمام بینندگان وشنوندگان هنگ می کنند.آنچنان هنگی ؛ که حتی نیاز به رستارت پیدامی کنند.این نوع کج سلیقه گی درعصر تکثر رسانه های تصویری ، سیمای هنرمارا آشفته می سازد درحالیکه ازیکسو، استعدادهای واقعی درپشت پردۀ بی واسطگی ونسیان ، کم چانس ترین چهره ها باقی می مانند و برای شان چنین افاده می شود که مردم شاید بدلائل ضعف تخنیکی ازکارهای هنری شان استقبال نمی کنند واین منجربه رکود و انحطاط هنر عصر ما می شود. ازسوی دیگر، درچند سبک عمدۀ موسیقی یعنی ؛هندی ،ترکی، عربی وایرانی، چهره هائی ظاهر می شوند وکارهائی تولید می شود ،که ما ازدرک فاصله ، بین خود و آنان به وحشت می افتیم. درخاتمه باتوجه به این مصیبتها ، درعالم هنر وموسیقی خود ،پیشنهادمی کنم که هنرمندان حرفه ای ما باحفظ رقابت سالم وسازنده ،یک فضای همکاری وهمدستی را ایجاد کنند تا هنرموسیقی مارا ازاین انحطاط وابتذال نجات دهند. افق های ابتکار در سراپردۀ هنر آنقدر لایتناهی است که آخرش را خدامی داند. لذابیشتر این مسئولیت به عهدۀ اساتید نسل میانی و نسل کهن است که سبک هنر وموسیقی مارا زنده کنندواهل استعداد وقریحه وظرفیت ، ازنسل سوم را ازین وادی پرهیاهوی شهوانی بازاریان به جایگاه اصلی هنرمندی بکوچانند وتنها درفضای رقابت است که همه رشدمی کنند ودراین صفوف رقابت همه ازتمام هستی خودمایه گذاشته وهرکس درجایگاهی که توانمندی اش ایجاب می کندقرارخواهدگرفت. ومحک های تشخیص مردم وزمانه را نمی توان فریب داد. چیزی که باز، بروحشت ونگرانی مامی افزاید، اینست که نسل پناهندۀ ما دردنیای خارج مخصوصاً غرب ، درآشفتگی میان فضاهای سنتی ومدرن ، دقیقاً درسر مرز این دو فضا میخکوب شده اند درفضای کهن مانده نمی توانند ولی درفضای کار مدرن خودرا رسانده نمی توانندوکاری می کنند که نه به طرب می ماند نه به مرثیه .نه اینکه درمیان شان استعدادنیست من ازطریق مصاحبه چندین خواننده ایرانی ،ازرادیو آشنا شنیدم که تصنیف کارهای بکرشان ازاستادان افغانی بوده است. ولی این کار بکر را ما به زبان وباموسیقی خودچرا ارائه نمی توانیم؟ این یک سوال بسیاراساسی است ولی جواب آن گمان می کنم بازهمین باشدکه ؛ روحیۀ باهم کارکردن درتیپ هنرمندما آنقدر ضعیف است که می شود گفت تقریباً وجودندارد.
استادان عزیز وادی هنر! اگرتمام ابعاد تمدن ما قربانی خیانت ،وطن فروشی،انحصارطلبی،دگم اندیشی ومزدوری بیگانه ها شده است ، شما این بعد ازتمدن مارا نگذارید به سرنوشت دیگرشئون ما دچارگردد.
هنر آئینۀ تمام نمای روحیات وظرفیت های یک ملت است. موسیقی یکی ازپدیده هائیست که بابشرزاده شده است وتا امروز با تحول ورشد کیفی مادی ومعنوی بشریت دچار تحول وتکامل شده وازسادگی ها به راز آلود و پیچیده شدن تغییر وتحول نموده است.تاآن حد که بتواند ذوق وزیباشناسی امروزین بشر را مُجاب ومحظوظ سازد . دراینکه درمجوع هنر ومنجمله موسیقی درچه درجه ای ازاهمیت درزندگی انسان قراردارد، وماچرا به آن نیاز داریم فقط همین قدر اشاره کافی خواهدبودکه ما درعمق موسیقی جای پای زیبائیهای را می یا بیم که بیک موهبت وبخشش ونعمت می ماند نه یک وسیله تخدیر وسرگرم کننده و بهتراست آنرا ودیعه ای بدانیم که خداوند نه تنها برای انسانها بلکه حتی برای پرندگان وحیوانات نیز داده است. انسانها بخشی ازنیازهای لذت جوئی خودرا ازموسیقی صدای پرندگان تامین می کنند. فقط این خود انسانها ست که این بخش ازظرفیت خود را گاهی واغلب زهرآلودمی کنند. صدای خوش نعمتی است که خداوند برای بعضی می بخشد وبقیۀ انسانها تشنگی های ذوق وروان خودرا باشنیدن آن سیراب می کنند. لذاهمیشه آنکه می تواند به دیگران لذت ببخشد باید بخواندویا بهتر بگویم بنوازد. همانطوریکه درمیان پرندگان آنانیکه دارای این قوۀ نواختن است می خوانند ،نه هرپرنده ای، ولی ما انسانها اگر این توانائی را نداشتیم هم می خوانیم زیرا برای بعضی ازماها این مهم نیست که دیگران ازصدای ما چقدرلذت می برند،فقط مهم این است که خود ما ازصدای خود چقدرلذت می بریم.چنانچه دراین صورت اگرپرندگان به قدرما انسانها خودخواه می بودند زاغ ها هم باید می خواندند ،چون حتماً زاغ هم ازصدای خودش خوشش می آید. ولی آنها این حد را نگهمیدارند. ومی دانند که زاغ ها باید فقط قار قار کنند وبلبل باید باشیوۀ موسیقی آلودی بخواند ودرهرجائی که شرایط زیستی اش ایجاب کند باید بخواند. به این ترتیب می بینیم که صداهای انسانها گاه درتکلم واغلب درریتم دادن خودمیگوید که چقدرظریف ولذت بخش و وجد انگیز است، ویا خسته کننده وملال آور. ولی ما حق این انتخاب وتشخیص را بعضاً وشاید اغلب به دیگران نمی دهیم بلکه خود با استفاده ازاین حق به قضاوت می پردازیم. بهمین خاطر بعضی ازانسانها ، به دو دلیل آوازخوانی را انتخاب می کنند؛ اول چون خودشان ازآوازشان خوش شان می آید وازاین امر نتیجه می گیرند که دیگران هم حتماً از آواز او خوش شان می آیند.دوم بااینکه چون دیگران می خوانند واطوار ادامی کنند پس من هم باید بخوانم وادا بیرون دهم . درحالیکه آوازخوانی باصدای خوش وقریحه هنری امکان پذیرمی شود. وبا تمرین وتحصیل دانش هنری به زیبائی می رسد. ولی بعضی ازآوازخوانان ما نه صدای خوب دارند ونه قریحه هنری وغافلند ازاین امر که باصدای ناخوش ، وبی استعدادی شان پس زمینه های موسیقی را که درعقب صدای شان می چینند ، نیز زهر آلود واستفراق آور می سازند. بااین توضیح میرسیم به اینکه یادآوری کنیم که موسیقی کشورما دردوران فترت وگسستگی تأسف آوری قراردارد. درموسیقی کلاسیک خود ودرنسل های کهن ومیانی خود ستاره هائی داشتیم که گنجینۀ آن روز،ذخیره ای قابل تأمل ونگهداری وارج گذاری برای امروزما است. (( استاد سراهنگ ، احمدظاهر، ناشناس، ساربان ، استاد هماهنگ ، ظاهر هویدا ، شمس الدین مسرور ، حبیب شریف ، عبدالوهاب مددی و وجیهه رستگار،)) ازجمله کسانی بودندکه با وجود پیشرفت امروزی ذوق ها، بازهم صرف نظر از خاطره انگیز بودن صداها و پارچه های ترانه هایشان ،غنا وظرفیت هنری را درکار آنها ، با برجستگی وآشکاری لمس می کنیم.
اما یگانه (( مرد توانائی که یک حلقه طلائی وصل بین سه دوره یعنی پیشینیان ، میانی ها وجوانان را تشکیل میدهد وموسیقی امروز ما بیشترین غنای خودرا ازاستعداد وذوق ظریف وعمیق او میگیرد امیرجان صبوری است )). درحالیکه درنسل میانی ما (( فرهاد دریا ،داود سرخوش، نذیرخارا )) ازمردان هستند که هم آواز خوش دارند وهم استعداد وقریحه هنری و هم قدرت خلق کارهای مخصوص به خودشان . همچنین دردوره دوم احسان امان واحمد طاهر درتکاپوی حرفه ای هستندتا به عنوان ستاره های نسل دوم به موسیقی کشور نفس بدهند. ناگفته نباید گذاشت که درمیان هردو نسل کهن ومیانه ، روی هنرمندان بازاری تبصره نمی کنیم. چون بیشتر کار تجارتی وبازاری کرده اند نه کار کیفی و حرفه ای . آنچه مارا به دلتنگی ونگرانی می اندازد ، افت وخیز نسل سوم ویانسل جوان ازهنرمندان ماست، و نگرانی ما بیشتر ازآنجا سرچشمه می گیردکه کثرت و وفور رسانه های صوتی وتصویری زمینه هائی شده است که موسیقی بازاری را بجای موسیقی کلاسیک وحرفه ای بخورد مردم می دهند. اغلب این رسا نه ها ، ترانه های فلان جوان هوس باز را به خاطراین ،روز دویاسه بار نشرمی کنند که قوم وخویش شان است و رابطۀ شخصی بااو داردند. درحالیکه چیزی ازلطف وارزش وظرافت نه درصدایش یافت می شود نه درتصنیفش ونه دراطوارش. فقط صدای ناخوش وتصنیف نامطلوب وملال آور خود را درلابلای موسیقی دیجیتال وحضور زن ودختری ، یا گروهی اززنان ودختران پنهان کرده است. منظورش ازآوازخوانی فقط این است که خودخواهی خود، وحداکثر خانوادۀ خودرا ارضا کرده ، با پارچه های تصویری و تهجی شان ، خود را مسرور سازند ونمی داندکه شنوندگان وبینندگان را آنقدر منزجر ومتنفرمی سازند که مجبور می شوند، یاشبکه را تبدیل کنند ویا تلویزیون ورادیوی خودرا خاموش نمایند. خداوند این نوع خواننده هارا بادختران رقاصه های پاکستانی وتاجکستانی محشور گرداند. آنگاه نام آن را آهنگ می گذارند ودرآن شعرهای، نه تنها هزلی وبازاری را انتخاب می کنند که گاهی اشعارشان حتی به سرحد رذلی هم می رسد. به قول یکی ازدوستان ، این آهنگ ها ازآن آهنگ هائیست ، که خواننده تا آه می کشد تمام بینندگان وشنوندگان هنگ می کنند.آنچنان هنگی ؛ که حتی نیاز به رستارت پیدامی کنند.این نوع کج سلیقه گی درعصر تکثر رسانه های تصویری ، سیمای هنرمارا آشفته می سازد درحالیکه ازیکسو، استعدادهای واقعی درپشت پردۀ بی واسطگی ونسیان ، کم چانس ترین چهره ها باقی می مانند و برای شان چنین افاده می شود که مردم شاید بدلائل ضعف تخنیکی ازکارهای هنری شان استقبال نمی کنند واین منجربه رکود و انحطاط هنر عصر ما می شود. ازسوی دیگر، درچند سبک عمدۀ موسیقی یعنی ؛هندی ،ترکی، عربی وایرانی، چهره هائی ظاهر می شوند وکارهائی تولید می شود ،که ما ازدرک فاصله ، بین خود و آنان به وحشت می افتیم. درخاتمه باتوجه به این مصیبتها ، درعالم هنر وموسیقی خود ،پیشنهادمی کنم که هنرمندان حرفه ای ما باحفظ رقابت سالم وسازنده ،یک فضای همکاری وهمدستی را ایجاد کنند تا هنرموسیقی مارا ازاین انحطاط وابتذال نجات دهند. افق های ابتکار در سراپردۀ هنر آنقدر لایتناهی است که آخرش را خدامی داند. لذابیشتر این مسئولیت به عهدۀ اساتید نسل میانی و نسل کهن است که سبک هنر وموسیقی مارا زنده کنندواهل استعداد وقریحه وظرفیت ، ازنسل سوم را ازین وادی پرهیاهوی شهوانی بازاریان به جایگاه اصلی هنرمندی بکوچانند وتنها درفضای رقابت است که همه رشدمی کنند ودراین صفوف رقابت همه ازتمام هستی خودمایه گذاشته وهرکس درجایگاهی که توانمندی اش ایجاب می کندقرارخواهدگرفت. ومحک های تشخیص مردم وزمانه را نمی توان فریب داد. چیزی که باز، بروحشت ونگرانی مامی افزاید، اینست که نسل پناهندۀ ما دردنیای خارج مخصوصاً غرب ، درآشفتگی میان فضاهای سنتی ومدرن ، دقیقاً درسر مرز این دو فضا میخکوب شده اند درفضای کهن مانده نمی توانند ولی درفضای کار مدرن خودرا رسانده نمی توانندوکاری می کنند که نه به طرب می ماند نه به مرثیه .نه اینکه درمیان شان استعدادنیست من ازطریق مصاحبه چندین خواننده ایرانی ،ازرادیو آشنا شنیدم که تصنیف کارهای بکرشان ازاستادان افغانی بوده است. ولی این کار بکر را ما به زبان وباموسیقی خودچرا ارائه نمی توانیم؟ این یک سوال بسیاراساسی است ولی جواب آن گمان می کنم بازهمین باشدکه ؛ روحیۀ باهم کارکردن درتیپ هنرمندما آنقدر ضعیف است که می شود گفت تقریباً وجودندارد.
استادان عزیز وادی هنر! اگرتمام ابعاد تمدن ما قربانی خیانت ،وطن فروشی،انحصارطلبی،دگم اندیشی ومزدوری بیگانه ها شده است ، شما این بعد ازتمدن مارا نگذارید به سرنوشت دیگرشئون ما دچارگردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر